کتاب نگاهی به رابطه عبد و مولا

کتاب: نگاهی به رابطه عبد و مولا
نویسنده:
علیرضا پناهیان
در روانشناسی رشد می‌گویند بچه‌ها به هر عکسی که نگاه می‌کنند بلافاصله می‌پرسند: «بابا و مامانش کو؟» مثلاً تا یک مرغابی کوچولو ببینند، می‌پرسند: «بابا و مامانش کو؟» یا اگر سه وسیله انتخاب شود، وقتی بچه‌ها به آنها نگاه ‌کنند می‌گویند: «این بچه‌اش است، این دو تا هم بابا و مامانش.» آناً این رابطه را کشف می‌کنند و به خودشان هم به عنوان کودک، علم شهودی دارند. کودک هم همه چیز را به این عنوان می‌بیند. عبد هم همین‌طور است. انسان هم اگر عبد بودن خود را درک کرد، آناً به دنبال مولایش می‌گردد.
یک مادر وقتی می‌خواهد با بچه‌اش ارتباط برقرار کند، به او غذا می‌دهد، تر و خشکش می‌کند. وقتی می‌خواهد با او صحبت کند، می‌گوید: «عزیزم، فدات شم و...». شما وقتی با یک گُل ارتباط برقرار کنید گُل را می‌بویید. اگر گُل با شما ارتباط برقرار کند، عطر شامه‌نوازش را به شما تقدیم می‌کند. اگر خدا بخواهد رابطه قشنگی با عبدش برقرار کند چه می‌کند؟
اگر عبد‌بودن خودت را کشف کنی و احساس نیاز به مولا پیدا کنی، می‌گویی: «کیست که به من امر کند؟» حتی جلوتر می‌روی و می‌گویی: «کیست که اگر امرش را اطاعت نکنم مرا به دوزخ ببرد؟ مولای سفتی باشد. «ربّ» باشد که اگر اطاعتش نکنم، مرا بکُشد، مجازات کند، دقت کند، نابود کند. اگر خواست تشویق کند و اگر گناه کردم تمنا کنم تا مرا ببخشد.» این نیاز توست.
از جهنم زیاد با خدا صحبت کنید. اگر می‌خواهید از جهنم صحبت کنید گناهانتان را نشمارید. اگر می‌خواهید از جهنم صحبت کنید به باورتان نگاه نکنید. نگویید: «آیا واقعاً ما به جهنم می‌رویم؟» به احتمالات نگاه نکنید. اصلاً یقین داشته باشید که به جهنم نمی‌روید. مگر امیرالمؤمنین(ع) احتمال می‌داد که خدا او را به جهنم ببرد؟ پس چرا این‌قدر در مناجات خودش از جهنم با خدا سخن می‌گفت؟