در رأس تعلیمات انبیا

کسانی در طول سالهای متمادی تلاش کردند، امروز هم تلاش میکنند که در اسلام معنویّت را از مسائل زندگی و مسائل اداره‌ی امور جوامع جدا کنند‌؛ [یعنی] «جدایی دین از سیاست». سالهای متمادی -شاید بشود گفت ده‌ها سال، صد سال یا بیشتر- دشمنان اسلام و نادانهایی که از اسلام چیزی نمیدانستند، روی این کار کردند؛ وقتی جمهوری اسلامی به وجود آمد و انقلاب اسلامی شد، این حرفها همه باطل شد؛  معلوم شد که نخیر، اسلام میتواند میدان سیاست را، میدان زندگی را، میدان اداره‌ی کشور را، میدان به صحنه آوردن مردم با همه‌ی توانشان و ظرفیّتشان را به بهترین وجهی اداره کند؛ از شعارهایی که کمونیست‌ها میدادند تا آنهایی که لیبرال‌ها میدادند تا آنهایی که غربی‌ها میدادند، از همه‌ی اینها در این زمینه موفّق‌تر عمل کرد. پس آن تلاشی که مدّتها میکردند باطل شد لکن باز مجدّداً شروع کردند؛ کسانی شروع کردند برای اینکه نسلهای جدید را از آمیختگی دین و سیاست، دین و زندگی، دین و علم، آمیختگی دنیا و آخرت، آمیختگی معنویّت و مادّیّت -که در اسلام همه‌ی اینها هست- منصرف کنند. ۱۳۹۷/۰۴/۲۵ (بیانات امام خامنه ای مدظله العالی در دیدار کارگزاران حج)

مساله مشروطیت یک مساله سیاسی بود و بزرگان علمای ما در آن دخالت داشتند و آن را تاسیس کردند. مساله تنباکو یک مساله سیاسی بود که مرحوم میرزای شیرازی انجام داد. در زمان های اخیر، هم مدرس و هم کاشانی مرد سیاسی و مشغول کار بودند. (صحیفه امام، جلد ۲۰، صفحه ۱۱۷

‏‏اینهایی که دلسوزی می کنند برای این افراد فاسد، مفسد، مشغول به انفجار و ترور و‏‎ ‎‏امثال ذلک، اینها لغت «انبیا» را نمی دانند چیست. آنها خیال می کنند که انبیا آمده اند‏‎ ‎‏مسئله بگویند، تمام. شما کدام یک از انبیا را سراغ دارید که در امور اجتماعی، به آنطور‏‎ ‎‏حادش شرکت نکرده و سردمدار نبوده است؟ موسی ـ علیه السلام ـ یک شبان با‏‎ ‎‏عصایش راه می افتد می رود سراغ فرعون؛ نمی آید توی بازار مسئله بگوید. این هم‏ هست البته، اما می رود سراغ فرعون. خدا هم او را می فرستد دنبال فرعون؛ بروید او را‏‎ ‎‏دعوت کنید، دعوتش کنید؛ به قول لیّن‎**‏ هم دعوتش کنید و امثال ذلک. وقتی که قول‏‎ ‎‏لیّن نشد، خوب، آن وقت قیام می خواهد. پیغمبراکرم کدام روز نشست همین طوری فقط‏‎ ‎‏مسئله بگوید، کاری به کار جامعه نداشته باشد؟ اینهایی که می گویند «آخوند چه کار دارد‏‎ ‎‏به امور سیاسی»، پیغمبر اکرم کدام روزش از مسائل سیاسی خارج بود؟ دولت تشکیل‏‎ ‎‏می داد، با اشخاصی که به ضد اسلام، ستمگر بر مردم بودند، با آنها مبارزه می کرد، جنگ‏‎ ‎‏می کرد.‏
‏‏     ما را آنطور می خواستند منزوی کنند که لباس جندی را می گفتند با عدالت منافات‏‎ ‎‏دارد. حضرت امیر لباس جندی داشت، با عدالت منافات داشت؟! حضرت سیدالشهدا‏‎ ‎‏نداشت لباس جندی؟ اینها با آن تبلیغات بسیار وسیعشان ما را منزوی کرده بودند؛ یعنی،‏‎ ‎‏خود ما را، به مغزهای ما آنقدر خوانده بودند که خودمان باور کرده بودیم که نباید ما در‏‎ ‎‏سیاست دخالت کنیم. نخیر، مسئله این نیست. مسئلۀ دخالت در سیاست در رأس تعلیمات‏‎ ‎‏انبیاست. مسئلۀ جنگ مسلحانه با اشخاصی که آدم نمی شوند و می خواهند ملت را تباه‏‎ ‎‏کنند، در رأس برنامه های انبیا بوده است. ما همۀ تعلیمات انبیا را کنار گذاشتیم، فقط به آن‏‎ ‎‏تعلیماتی که با ـ عرض می کنم ـ دخالت نکردن در سیاست و دخالت نکردن در جامعه و‏‎ ‎‏اینها ‏‏[‏‏مرتبط است‏‏]‏‏ فقط همینش را گرفته ایم. نمازش را گرفته ایم، باقی را رها کردیم.‏‎ ‎‏مگر امکان دارد که انسان مسلمان باشد به فقط نماز خواندن و روزه گرفتن و حج رفتن و‏‎ ‎‏امثال ذلک و در امر مسلمین دخالت نکردن؟ اگر اهتمام به امر مسلمین کسی نکند مسلم‏‎ ‎‏نیست، به حسب روایت منسوب الی رسول الله .
‏‏ملت ما باید همان طور که بیدار شده است و هوشیار و توجه به مسائل پیدا کرده و‏ فهمیده است که اینهایی که با روحانیون مخالفند با ملت مخالفند، نه با روحانیون. اگر‏‎ ‎‏روحانیون کاری به کار دولتها نداشتند خیلی هم محترم بودند و خیلی هم معزز؛ اما یک‏‎ ‎‏احترام میان تهیِ آبرو پیش خدا رفته و این ‏‏[‏‏که ـ مثلاً ـ‏‏]‏‏ حاکم شهر به آدم احترام‏‎ ‎‏می گذارد. امروز همه فهمیده اند این را، مگر آنهایی که خودشان را به نفهمی می زنند و‏‎ ‎‏آنهایی که مغزهایشان خشک است که نمی فهمند هیچ چیز را که این مسئلۀ دخالت در‏‎ ‎‏امور سیاسی از بالاترین مسائلی است که انبیا برای او آمده بودند. قیام بالقسط و مردم را به‏‎ ‎‏قسط وارد کردن مگر می شود بدون دخالت در امور سیاسی؟ مگر امکان دارد بدون‏‎ ‎‏دخالت در سیاست و دخالت در امور اجتماعی و در احتیاجات ملتها، کسی بدون اینکه‏‎ ‎‏دخالت کند، قیام به قسط باشد؟ ‏‏لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ ‏‏باشد؟ مگر می شد ما و شما با محمدرضا‏‎ ‎‏بسازیم که بیا، دیگر ما کاری به شما نداریم؟ آمد گفت دیگر که ای مراجع اسلام، ای چه،‏‎ ‎‏ای چه، من دیگر از آن کارها دست برداشتم. همانی که مراجع اسلام را می گفت که «این‏‎ ‎‏سیاه روزها» و این کذا و کذا؛ بدگویی می کرد به آنها، همان آمد گفت.‏‎ ‎‏ چرا آمد گفت؟‏‎ ‎‏برای اینکه دوباره بازی بدهد. خیال می کرد حالا دوباره می شود بازی داد.‏
‏‏     یک وقت بازی نخورید! یک وقت این شیاطین نیایند بگویند که به شما چه دخالت‏‎ ‎‏در اسلام، دخالت در سیاست؛ شما بروید سراغ مسئله گفتنتان! خیلی هم معزز هستید و‏‎ ‎‏چنانچه مسئله می گفتید، دیگر ‏‏[‏‏شهادتی‏‏]‏‏ واقع نمی شد؛ برای دخالت در سیاست بود که‏‎ ‎‏چندین هزار معلول و ‏‏[‏‏شهید‏‏]‏‏ دارید. این اشکال اولش به نبی اکرم وارد است. اگر ایشان‏‎ ‎‏هم به سرمایه دارهای مکه و حجاز کاری نداشت و تو مسجد می نشست و مسئله‏‎ ‎‏می گفت، جنگ پیش نمی آمد، کشتار نمی شد، عموی معظمش کشته نمی شد. و به‏‎ ‎‏سیدالشهدا وارد است. اگر سیدالشهدا می رفت پیش یزید و بیعت می کرد و مسئله گو،‏‎ ‎‏مسئله می گفت، با او می ساخت و مسئله می گفت، یزید خیلی هم احترام می کرد، دستش‏‎ ‎‏[‏‏را‏‏]‏‏ هم می بوسید. ولی تکلیف این بود؟ (صحیفه امام، جلد ۱۵، صفحه ۲۱۴)

** اشاره به آیات ۴۳ و ۴۴ سورۀ طه: «اِذْهَبا اِلی فِرْعَوْنَ اِنَّهُ طَغی. فَقوُلا لَهُ قَوْلاً لَـیِّناً لَـعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ اَوْ یَخْشی»؛ بروید [تو؛ موسی و برادرت، هارون] به سوی فرعون که او به راه کفر و طغیان شتافته است و با او در کمال آرامی و نرمی سخن گویید. باشد که متذکر شود و یا بترسد.