بِسْمِ اللَّهِ قاِصمِ الجَّبارینَ مُبیرِ الظّالِمینَ

نشانی:

ایران - تهران

برقراری ارتباط با ما از مسیرهای زیر :

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حضرت محمد» ثبت شده است

کی شود از سگ، لب دریا پلید

کی شود از سگ، لب دریا پلید

دریافت تصویرسازی " کی شود از سگ لب، دریا پلید"

أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ
«وَ کَذلِکَ‏ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتابُ وَ لَا الْإِیمانُ وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ «۵۲» صِراطِ اللَّهِ الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ «۵۳»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏، حم «۱» وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ «۲» إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ «۳» وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ «۴» أَ فَنَضْرِبُ عَنْکُمُ الذِّکْرَ صَفْحاً أَنْ کُنْتُمْ قَوْماً مُسْرِفِینَ «۵» وَ کَمْ أَرْسَلْنا مِنْ نَبِیٍّ فِی الْأَوَّلِینَ «۶» وَ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ نَبِیٍّ إِلَّا کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ «۷» فَأَهْلَکْنا أَشَدَّ مِنْهُمْ بَطْشاً وَ مَضى‏ مَثَلُ الْأَوَّلِینَ «۸» وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ «۹» الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ جَعَلَ لَکُمْ فِیها سُبُلًا لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ»

و بدین گونه ما روحى (به نام قرآن) را از فرمان خود به تو وحى کردیم و تو نه کتاب را مى‏ دانستى چیست و نه ایمان را، ولى ما آن را نورى قرار دادیم که هر که از بندگانمان را بخواهیم به وسیله آن هدایت کنیم و همانا تو (مردم را) به راه راست هدایت مى‏ کنى. راه خداوندى که آنچه در آسمان‏ها و زمین است براى اوست. بدانید که همه امور به سوى او باز مى‏گردد.
به نام خداوند بخشنده مهربان‏

حا، میم. به کتاب روشنگر سوگند. همانا ما آن را قرآنى عربىّ قرار دادیم باشد که در آن تعقّل کنید. و همانا آن در امّ الکتاب (لوح محفوظ) است که نزد ما بلند مرتبه و حکمت‏ آمیز و استوار است. آیا به خاطر آنکه شما گروهى اسراف کارید ما ذکر (قرآن) را از شما بازگردانیم. و چه بسیار پیامبرى که در میان پیشینیان فرستادیم. و هیچ پیامبرى به سراغشان نمى‏آمد مگر آنکه او را مسخره مى‏کردند. پس ما کسانى را که از نظر قدرت سخت‏تر از این اسرافکاران بودند هلاک کردیم و سرنوشت پیشینیان تکرار شد. و اگر از آنان سؤال کنى چه کسى آسمان‏ها و زمین را آفرید؟ قطعاً خواهند گفت: آنها را (خداوند) قادر دانا آفریده است. همان که زمین را براى شما محل آسایش قرار داد و در آن براى شما راه‏هایى قرار داد تا شاید راه یابید.

آیات پایانی سوره مبارکه شوری و آیات ابتدایی سوره مبارکه زخرف

۰ نظر
صلح با دشمن؟

صلح با دشمن؟

حضرت آیت‌الله امام خامنه‌ای:

پیغمبر با همه‌ى شدّتها و رنجها و امیر مؤمنان با همه‌ى دردها و غمها و ائمّه‌ى دیگر با همه‌ى ستمدیدگی‌ها هیچ کدام در وضعیّت امام حسن قرار نگرفتند و این عظمت حسن‌بن‌على را نشان میدهد؛ زیرا آن دیگران، ائمّه‌ى هداة معصومین اگر از سوى دشمن رنج میدیدند، از سوى دوستان آن زخمها را التیام می‌یافتند امّا امام حسن مجتبى این‌جور نبود، نزدیک‌ترین یاران امام حسن به او گفت یا مذلّ المؤمنین.۱۳۵۹/۵/۶

پیامبر؛ الگوی مبارزه مستمر | حضرت آیت الله امام خامنه ای

تحلیلی از مبادی صلح امام حسن مجتبی علیه السلام | حجت الاسلام حامد کاشانی

برای دریافت فایل صوتی این سخنرانی > کلیک کنید

حجت الاسلام کاشانی در شب پانزدهم ماه مبارک رمضان ۱۳۹۵ به بحث «تحلیلی از مبادی صلح امام حسن مجتبی علیه السلام» پرداختند که مشروح آن تقدیم حضور می گردد. (این بحث به نوعی تکمله ی جلسات ۲۳ و ۲۴ جستارهایی در حکومت امیرالمومنین علیه السلام می باشد).

دفاع نکردن از اهل بیت (علیهم السّلام) و تنها گذاشتن آن‌ها در اوضاع آشفته‌ی جنگ
مدل مسلم مدل علیّ بن ابی‌طالب و حسن بن علی است. اگر از او دفاع نکنیم ما را اعدام نمی‌کنند، حقوق ما قطع نمی‌شود. «وَ قَلَّت دَیانُون» هم است. لذا شما می‌بینید در تاریخ این‌طور نوشته زنان می‌آمدند شوهران خود را می‌بردند، می‌گفتند الحمدلله جوان‌های زیادی هستند، چرا تو؟! تو حیف هستی، بچّه‌ی تو دو سال دارد؟ خانه‌ی ما نیمه کاره است، هنوز وام سقف دوم آن را ندادیم، حقوق ما را قطع می‌کنند. زن‌ها شوهران خود را، مادرها فرزندان خود را، خاله‌ها خواهرزاده‌های خود را با خود می‌بردند و همین‌طور دور امام حسن خالی شد، همین‌طور دور امیر المؤمنین (علیه السّلام) خالی شد.

خشونت بٌصر نسبت به مردم زمان حکومتش
به شهرها حمله می‌کردند مثل بُصر که به مدینه حمله کرد و آن را گرفت، گفت: جوان‌ها را به صف کنید، چطور داعش می‌گوید جوان‌ها را صف کنید، همه را کشت. گفت: جوان‌ها را صف کنید، گفتند: بیعت می‌کنید یا شما را بکشیم؟ گفت: بیعت می‌کنم. یکی گفت: چه می‌گویید؟ گردن او را زدند. یکی گفت: با خودت، با پدرت بیعت می‌کنم. این خشونت را امیر المؤمنین (علیه السّلام) انجام نمی‌داد.

بیعت کردن جابر بن عبدالله انصاری با بُصر
لذا یک نفر این‌طور گفت. جابر بن عبدالله انصاری فرار کرده بود، به مردم مدینه گفت: اگر جابر را پیدا نکنید گردن همه را می‌زنم، جوان‌های شما را می‌کشم باید جابر را به این‌جا بیاورید. به او پیغام دادند جابر ما اگر تو را ندهیم بُصر همه‌ی جوان‌های ما را می‌کشد، ما نمی‌خواهیم به تو خیانت کنیم. این را هم بدان اگر علی (علیه السّلام) توانست و حکومت را به مدینه برگرداند علی با ما کاری نمی‌کند، علی که ما را اعدام نمی‌کند. اگر زور علی رسید و حکومت مدینه را از دست معاویه پس گرفت، علی که حقوق بیت المال را قطع نمی‌کند ولی بُصر نقداً می‌کشد لذا جابر را با پسر ام سلمه آوردند و هر دو با بُصر بیعت کردند. اضطرار بود، نمی‌خواهم به آن‌ها جسارت کنم، اگر این کار را انجام نمی‌دادند آن‌ها را می‌کشتند، ولی از عمق وجود آسوده خاطر بودند معاویه است که نمی‌شود کاری کرد، واقعاً می‌کشد گفته بود اگر جابر را پیدا نکنید همه‌ی جوان‌ها را می‌کشم. علی (علیه السّلام) که این کارها را انجام نمی‌دهد.

تهدید مردم برای بیعت با معاویه در زمان حکومت امیر المؤمنین (علیه السّلام)
کم کم شهرهای حکومت امیر المؤمنین (علیه السّلام) به نصف رسید. روزی که امیر المؤمنین (علیه السّلام) حکومت را گرفت تا روزی که به امام حسن (علیه السّلام) تحویل داد حکومت امیر المؤمنین در غارت‌های سال آخر آب رفت. ۲۰ هزار نفر به یک شهر حمله می‌کردند، می‌گرفتند، می‌گفتند با معاویه بیعت می‌کنی یا گردن تو را بزنیم؟ با معاویه بیعت می‌کنی یا زن تو را بفروشیم؟ با معاویه بیعت می‌کنی یا بچّه‌ی تو را تکّه تکّه کنیم؟ بیعت می‌کردند تا امیر المؤمنین شهید شد.

به حکومت رسیدن امام حسن (سلام الله علیه) در غربتی بیش از پدرش
در این شرایط امام حسن (علیه السّلام) در غربتی بیش از امیر المؤمنین به حکومت رسید. شنیدید در روایات است روز قیامت ائمّه را می‌آورند و یکی یکی را صدا می‌زنند می‌گویند: «أَیْنَ‏ حَوَارِیُ‏ زَینَ العَابدین» حواریون زین العابدین بلند شوند، خوشا به حال کسانی که آن موقع بلند می‌شوند. می‌گویند «أَیْنَ‏ حَوَارِیُ‏ الْحُسَیْنِ‏ بْنِ عَلِیٍّ»[۱] در روایت است شهدای کربلا همه بلند می‌شوند می‌گویند ما هستیم. می‌گویند «أَیْنَ حَوَارِیُّ حَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ»[۲] در روایت آمده دو روایت در قیامت بلند می‌شوند. حالا مظلومیّت را ببینید یکی از این دو نفر سفیان بن لَیل یا سفیان بن ابی لیلا است. این یکی از آن دو نفر است که روز قیامت می‌گویند حواریون حسن بن علی بلند شوند، او می‌ایستد.

غلو کردن سفیان بن ابی لیلا در تشیّع
در جلد سوم دار الکتب العلمیّه‌ی میزان الاعتدال که یک کتاب رجالی اهل سنّت است، ذیل کلمه سفیان بن لیل آمده است «یَغلُو فِی الرَفض» یعنی خیلی شیعه بود، در تشیّع غلو می‌‌کرد. اهل سنّت مثل ذهبی گفتند او در رفض غلو می‌کرد. در روایات ما هم که حواری بوده است. مظلومیّت امام حسن (علیه السّلام) این‌جا است.

تطمیع شدن فرمانده‌ی اصلی سپاه (عبید الله بن عباس) امام حسن (علیه السّلام)
وقتی حضرت مجتبی مجبور شد با معاویه آتش بس امضا کند چه موقع بود؟ عرض کردیم حضرت جاسوس‌ها را کشت، حقوق نظامی‌ها را دو برابر کرد، ولی خدا عبید الله بن عباس را لعنت کند که کمر حضرت را شکست. فرمانده‌ی اصلی سپاه، امام خود را فروخت. یک یک رفتند، شنیدند که حضرت نمی‌تواند جنگ را اداره کند و اگر جنگ را اداره نکند…

حفظ جان امام بعدی توسّط امامان برای قطع نشدن هدایت
شب گذشته عرض کردیم یکی از مهمترین نکاتی که یک امام باید حفظ کند، حفظ جان امام بعدی است. جان خودش حکیمانه است که باید حفظ کند، شب گذشته سند خواندیم در نهج البلاغه هم است که فراوان داریم امام باید امام بعدی را حفظ کند؛ چون اگر امام بعدی را حفظ نکند اصلاً سلسله‌ی امامت و هدایت قطع می‌شود. اگر بخواهند امام حسن را بکشند، اوّلین کسی که کشته می‌شود امام حسین (علیه السّلام) است و خود حضرت چند بار فرمود: اگر من این کار را می‌کردم قبل از من حسین بن علی کشته می‌شد، نسل پیغمبر منقطع می‌شد، هدایت قطع می‌شد.
عمده‌ی سپاه امام علی و امام حسن (علیهم السّلام) شیعه نبودند
حضرت دید شایعه کردند که حسن بن علی را هم ترور کردند، معاویه پول می‌داد. معاویه این‌گونه بود آن روزهای آخر کار به جایی رسیده بود که معاویه می‌گفت من کسی نیستم حسن بن علی را بکشم، معاویه با پسر حرام زاده‌ی خود خیلی فرق می‌‌کرد. یعنی می‌فهمید که نباید بُکشد، می‌گفت همین کوفی‌ها که در سپاه او هستند و ما این شب‌ها بارها تکرار کردیم که سپاه امیر المؤمنین (علیه السّلام) و امام حسن (علیه السّلام) شیعه نبودند. اگر می‌گویند شیعه عراقی یعنی از نظر سیاسی ائمّه را قبول داشتند. عمار را نمی‌گویم، مالک اشتر را نمی‌گویم که زمان امام حسن (علیه السّلام) شهید شدند. دو، سه نفر را نمی‌گویم، عمده‌ی سپاه شیعه نبودند.

توطئنه‌ی معاویه برای کشتن امام حسن مجتبی (علیه السّلام)
معاویه گفت: برای چه من بکشم؟ من بکشم که یک عمری بگویند پسر پیغمبر کشته است؟ یک کاری می‌کنم همین کوفی‌ها بیایند او را بکشند بگویند سپاه خودش او را کشتند. حضرت مجتبی (علیه السّلام) دید این‌طور نمی‌شود اداره کند، برداشت ارتش را سه قسم کرد. حضرت هر کاری می‌توانست انجام داد، یک قسمت دست حضرت بود، یک قسمت دست قیس بود، همان قیسی که عرض کردم مصر رفت، یک قسمت هم دست عبیدالله بن عباس بود ولی فرمانده‌ی نظامی عبید الله بن عباس بود. عبیدالله بن عباس خود را به دو میلیون درهم فروخت. یعنی دو میلیون ضرب در هشت هزار تومان حداقل حساب کنید چقدر می‌شود قیمت آن به دست می‌‌آورد.

از هم پاشیدن سپاه امام حسن مجتبی (علیه السّلام)
قیس با مردم صحبت کرد، گفت شما نگران نباشید خائن زیاد است. این خیلی اثر دارد مثل من می‌گویم شما بفهمید چه اتّفاقی افتاده است. الآن ما این‌جا نشستیم برای مدافعان حرم دعا می‌کنیم بلا تشبیه زبانم لال بگویند (معاذ الله) حاج قاسم سلیمانی خود را به اسرائیل فروخت، ببینید از نظر روحی چه اتّفاقی برای شما می‌افتد. عدّه‌ی زیادی از هم می‌پاشند. آن‌ها ‌گفتند عبید الله بن عباس رفت، من چرا نروم؟! فامیل او رفت، چرا من بمانم؟! دو میلیون درهم نمی‌خواهد، پنج هزار درهم هم بدهی می‌آیم، عدّه‌ی زیادی رفتند با معاویه بیعت کردند. خبر به قیس رسید سعی کرد جمعیّت خودش را یعنی هفت، هشت هزار نفر خود را نگه دارد.

تحریک خوارج علیه امام حسن (علیه السّلام)
یکی از خوارج را تحریک کرده بودند، گفتند معاویه برای حسن بن علی (علیه السّلام) پیغام صلح فرستاده است. اخیراً دیدید بی بی چهل گفته امام در فرانسه برای آن‌ها پیغام فرستاده است، اگر این‌ حرف درست باشد تمام استکبارستیزی مالیده است. آن‌ها همین کار را کردند، گفتند معاویه برای امام حسن پیغام صلح فرستاده است، این را که گفتند حضرت مجتبی (علیه السّلام) داشت نماز می‌خواند، یکی از خوارج از زیر حضرت سجاده را کشیدند، حضرت زمین خورد و یک ملعون دیگری هم خنجر به ران امام زد. چون خوراج استاد ترور بودند و مسموم می‌کردند، آن حلقه‌ی نزدیک امام ترسیدند که امام مسموم شده باشد.

نگاه مثبت‌ ایرانی‌ها نسبت به اهل البیت (علیهم السَلام)
لشگر امام را رها کردند طبیعی هم بود، امام را به مدائن بردند که ایرانی‌ها آن‌جا بودند. ایرانی‌ها نسبت به اهل بیت چون از عرب‌ها و خلیفه‌ی دوم زجر کشیده بودند، نسبت به عرب‌ها نگاه مثبت‌تری به اهل بیت داشتند؛ چون می‌دیدند اهل البیت (علیهم الصّلاه و السّلام) نژادپرستانه عمل نمی‌کنند و یک افتخاری برای ما است که امام حسن برای مداوا پیش ایرانی‌ها رفت، حضرت در مدائن مخفی شد.
وقتی در مدائن مخفی شد لشگر را سه قسمت کرده بودند، لشگر خودش از هم پاشیدند.

آشکار نبودن جای امام حسن مجتبی (علیه السَلام)
یک جنگی است که شما شترهای خود را همین‌طور رمان‌پیچ رها کردید و به جنگ آمدید، می‌بینید یکی یکی سران مملکت در سوئیس حساب باز کردند. دو نفر از آن‌ها هم آن طرف رفتند و رسماً دیدار هم داشتند و اصلاً آن طرف ایستادند، علیه امام هم سخنرانی می‌کنند، امام هم ترور شد. جای آن هم معلوم نبود، چون اگر جای حضرت معلوم بود او را می‌کشتند. یعنی معلوم نبود حضرت شب‌ها کجا می‌خوابد با این‌که حاکم جامعه‌ی اسلامی بود، سبط پیغمبر بود، سیّد شباب اهل الجنّه بود، لشگر خود امام هم از پاشید.

شایعه‌ی امضا شدن صلح در سپاه قیس بن سعد
حضرت به قیس پیغام دادند این چند هزار نیرویی که تو داری از دست ندهی، می‌خواهیم با معاویه بجنگیم یعنی حضرت کوتاه نیامده است. تا جارچی آمد نامه‌ی قیس را بخواند که امام فرموده من زنده هستم و برای جنگ با معاویه می‌آیم، در سپاه قیس شایعه شد که امام حسن (علیه السّلام) صلح را امضا کرده است. هنوز صلحی امضا نشده است. سه لشگر از هم پاشیدند یعنی لشگر عبید الله که عرض کردم حاج قاسم آن‌ها رفت، آن‌ها هم رفتند. حتّی یک شب ما در بحث قبیله‌گرایی توضیح می‌دادیم کسانی که با عبید الله بن عباس آمده بودند هشت هزار نفر آن‌ها چون عبید الله رفت، آن‌ها هم رفتند. گفتند هر کجا عبید الله باشد ما می‌جنگیم. سپاه امام هم وقتی امام ترور شد از هم پاشید، گفتند باختیم یا فرار کنیم و زن و بچّه‌ی خود را یک جایی ببریم یا پیش معاویه برویم یک چیزی به دست بیاوریم وگرنه این‌طور فقط کشته می‌شویم و ناموس ما به اسارت می‌رود.

بدبخت شدن قیس با شایعه‌ پراکنی امضا کردن صلح امام حسن (علیه السّلام)
گروه سوم که قیس بود شایعه او را بیچاره کرد، هنوز نامه‌ی زنده بودن امام را برای مردم نخوانده بودند که آماده‌ی جنگ هستیم، گفتند حسن بن علی (علیه السّلام) صلح را امضا کرد. اصلاً امام نیروی نظامی منسجم نداشت.

عدم اقدام نظامی امام حسن (علیه السّلام) در نگاهداری از تشیّع
حالا در این شرایط اگر امام اقدام نظامی می‌کرد چه می‌شد؟ تا برسیم سفیان را برای شما بگویم و تحویل دهم. حضرت لشگر منسجم نداشت، چه کسانی کشته می‌شدند؟ عباس بن علی، حسین بن علی، سفیانی که می‌خواهم راجع به او صحبت کنم، قیس بن سعد، این افراد اصلی که نمی‌گذاشتند امام کشته شود. چه اتّفاقی می‌افتاد؟ امروز چیزی به اسم تشیّع وجود نداشت، می‌گفتند یک موجود قدیمی و عتیقه است، اگر استخوان‌های آن‌‌ها را‌ پیدا کردید قدیم‌ها یک سری شیعه بودند، چیز دیگری باقی نمی‌ماند. ما چه دستاوردی داشتیم؟

دستاورد جنگ امام حسن (علیه السّلام)
اگر دستاورد این بود که امام حسن (علیه السّلام) معاویه را قبول ندارد که الآن با او می‌جنگد، پدرش هم با او جنگیده است. حضرت دید یاران برجسته که کم هستند و برخلاف بقیّه شیعه هستند و اهل بیت کشته می‌شوند چه چیزی به دست می‌آوریم؟ نه چیز مادی به دست می‌آوریم، چه قدمی برداشتیم؟ هیچ. بعد فرمود: به خدا سوگند اگر بخواهم صبر کنم تا لشگر درست کنم، این آدم‌هایی که خیانت کردند یا خودشان من را می‌کشند یا من را کت بسته به معاویه تحویل می‌دهند پول آن را می‌گیرند.

شرایط امضا کردن صلح توسط امام حسن (علیه السّلام)
از آن طرف معاویه برای این‌که می‌خواست دستش به خون حضرت مجتبی (سلام الله علیه) آلوده نشود مدام می‌گفت آتش بس امضا کن. شرایطی بود که مدام می‌گفت قرارداد را امضا کن، به نفع او بود. در این شرایط حضرت امضا کرد. در این شرایط که حضرت هیچ راهی ندارد چه کسی را نگاه کرده که حضرت آتش بس را امضا کرده؟ همین سفیان را نگاه کرده است که می‌خواهم راجع به آن صحبت کنم که اهل سنّت می‌گفتند: «یَغلُو فِی الرَفض» خیلی شیعه‌ی تندی بود. روایات ما گفتند حواریّین امام مجتبی (سلام الله علیه) در قیامت دو نفر هستند که یکی سفیان بن لَیل یا ابی لیلا است. این آدم که نظر بسیاری از فقهای شیعه این است که ثقه است یعنی راستگو است، ولی با این‌که محب است آن‌‌قدری که باید بصیرت داشته باشد ندارد. ببینید امام حسن (سلام الله علیه) چقدر مظلوم است این جزو افراد خوب ایشان است.
آمد مقابل حضرت ایستاد، حضرت نشسته بود پای مبارک‌شان زخم بود، گفت: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مُذِلَ‏ الْمُؤْمِنِینَ‏»[۳] آن‌که در روایت آمده حواریّین حضرت مجتبی او است، ببینید چقدر غریب بود منتها حضرت می‌دانست این آدم بد نیست، شما خود را جای او بگذارید مثلاً بگویید با معاویه؟!

پذیرش صلح برای قطع نشدن هدایت
عرض کردم به شما بگویند مثلاً اوباما با فلان فامیل شدند، ببینید تحمّل آن سخت است؛ چون حضرت دید او آدم خوبی است، او طرفدار است، شاید اصلاً شیعه است منتها با همان معنایی که عرض کردم عصمت نمی‌فهمیدند، هنوز مبانی تشیّع برای آن تبیین نشده بود که بفهمند. حضرت فرمود: من «مُذِلَ‏ الْمُؤْمِنِینَ‏» نیستم، من «مُعِزُّ المؤمنین» هستم. من این ننگ را به جان خریدم که حسینم و امثال تو کشته نشود. چون هدایت نباید قطع شود، پذیرش آن برای من خیلی دردناک است، ولی نگاه کردم دیدم حسین من را می‌کشند، حسین را می‌کشند یعنی شما بیچاره می‌شوید، امام شما کشته می‌شود و همین تعداد شیعه هم از بین می‌رود، چیزی از حق باقی نمی‌ماند لذا تحمّل کردم، یک دستی هم سر او کشید. کریم اهل بیت کسی است که دستی بر سر این آدم کشید، فرمود: تو آدم خوبی هستی، من برای حفظ جان تو این ننگ را خریدم. ببینید چقدر صلح امام حسن (سلام الله علیه) با آن چیزی که در جامعه‌ی امروز برای برخی چیزها ترویج می‌شود فاصله دارد که صلح امام حسن از روی صلح‌طلبی بود.

درس نرمش قهرمانانه تاریخ
بارها بنده عرض کردم این نرمش قهرمانه‌ی تاریخ برای کوفیان ذلّت محض بود، برای عبید الله بن عباس ذلّت محض بود، نرمش قهرمانانه برای امام حسن بود که آبروی خود را برای حفظ هدایت با خدا معامله کرد. برای او بله قهرمانانه است، چون هیچ وقت از جنگ کم نگذاشت، هیچ وقت کوتاه نیامد. برای مردم کوفه قهرمانانه نیست، این پایان ذلّت است، قهرمانی نیست.

امام حسن (سلام الله علیه) پایه‌گذار کربلا
برخی شروع به گریه کردند، یکی آمد نگاه کرد دید امام حسن (سلام الله علیه) در اتاق خالی نشسته است، سیّد شباب اهل الجنّه زیر گریه گفت: ای کاش مرده بودم و این لحظه را نمی‌دیدم که فرمانده‌ی حقیقی اسلام این‌طور غریب شود. این قهرمانی است؟! اگر خیانت نمی‌کردند چنین اتّفاقی نمی‌افتاد. منتها حضرت ما را نجات داد، یک قراردادی بست که پایه‌ی تئوریک کربلا شد. کربلا را پایه‌گذاری کرد. استناد می‌کردند می‌گفتند تو نباید طبق قرارداد ولیعهد انتخاب می‌کردی، جنگیدن با معاویه سخت بود.

جسارت دشمنان به امام حسن (علیه السّلام)
بعضی از محقّقین می‌گویند اگر امام حسن (علیه السّلام) در این جنگ کشته می‌شد آن‌ها کفر ایشان را اثبات می‌کردند، آن‌قدر توان فرهنگی داشت. لذا فرصت را برای امام بعدی گذاشت، ولی با کرامت. کریم آن کسی است که در راه هدایت دیگران خود را خرج می‌کند. امام حسن با این مردم بی‌انصاف، با این مردمی که گاهی این طرف و آن طرف می‌نشستند… مثلاً یک نمونه این است معاویه به مدینه آمد، عمر و عاص گفت: آقا یک مجلس بگیر حسن بن علی را دعوت کن. گفت: حسن بن علی را چه کار داری؟ گفت: یک کمی به او جسارت کنیم خوشحال شویم.

کریم بودن امام حسن (سلام الله علیه) نسبت به مردم
هیچ کدام از این مردم توجّه نکردند. در مسجد رسول خدا دید یک نفر مقابل قبر پیغمبر ایستاده می‌گوید یا رسول الله از خدا بخواه به من ۴۰۰ درهم بده، گرفتار هستم. اصلاً از امام حسن نخواست، جالب است این را اهل سنّت نقل کردند. حضرت به خانه رفت، خانه‌ی آن‌ها نزدیک مسجد بود، رفت یک کیسه آورد گفت: بگیر. بدون هیچ توقّعی با این مردم برخورد می‌کرد.

دلیل کرامت امام حسن (علیه السّلام)
اگر امام حسن (سلام الله علیه) کرامت با دشمنان شیعه نمی‌کرد، امروز مردم اهل بیت را نمی‌شناختند. حضرت مجتبی دید دیگر هیچ توجّهی به اهل بیت بعد از ماجرای صلح و تخریب معاویه نیست. یک راه بود که این مردم پول‌پرست را درِ خانه‌ی اهل بیت بیاورد که آن‌ها راه را گم نکنند. کرامت این‌جا است. حضرت برای این‌که در خانه‌ی اهل بیت تعطیل نشود، هر کس در خانه‌ی او می‌آمد درهم می‌داد. این همه معاویه تلاش کرد در خانه‌ی اهل بیت را تعطیل کنند، بگیر و ببند کنند، اگر می‌خواستند در خانه‌ی امام حسن بیاییند علم یاد بگیرند خطر جانی برای آن‌ها داشت، ولی می‌آمدند پول می‌گرفتند. لذا می‌بینید مروان می‌گوید این سخی‌ترین مرد عرب است، هر کس از این مخالفین هر گرفتاری در مدینه داشت به در خانه‌ی امام حسن (سلام الله علیه) می‌رفت. حضرت این‌طور خانه‌ی اهل بیت را نگه داشت، مردم می‌گفتند یک اهل بیتی هستند اگر گرفتار شدید پول می‌دهند نیاز نبود بشناسند.

رفتار حکیمانه‌ی امام حسن مجتبی (سلام الله علیه) نسبت به دشمنانش
یک روز معاویه یک نفر را فرستاده بود، خوب شستشو داده بود او به مدینه سفر کرده بود، پیرمردی آمد گفت: این آقا چقدر زیبا است. امام حسن مجتبی (سلام الله علیه) «أَشْبَهَ‏ النَّاسِ‏ بِرَسُولِ‏ اللَّهِ‏»[۴] بود. گفتند «مَا وُلِدَ فِی الاسلام أَشْبَهَ‏ بِرَسُولِ‏ اللَّهِ مِن حَسَنِ بنِ عَلی»، «لَمْ یَکُنْ أَحَدٌ أَشْبَهَ بِرَسُولِ‏ اللَّهِ‏ ص‏ مِنَ‏ الْحَسَنِ‏ بْنِ‏ عَلِیٍ‏ (علیه السّلام)»[۵] ببینید علی اکبر کیست. گفتند: در اسلام شبیه‌تر از امام حسن به پیغمبر نبوده، لذا زیبا بود. گفت اسم این آقا چیست؟ گفت: او حسن بن علی است. ناراحت شد، شروع به فحش دادن کرد. حضرت فرمود: «أَیُّهَا الشَّیْخُ … وَ لَعَلَّکَ شَبَّهْت‏»[۶] احتمالاً اشتباه گرفتی. گفت: نه من با تو هستم، مگر تو حسن بن علی نیستی؟! فرمود: چرا. گفت: من با تو هستم، شروع به دشنام دادن کرد. دشنام‌ها را که داد گفت: حالا خسته شدی، اگر غریب هستی بیا برویم یک شربتی بدهم گلوی تو تازه شود. این رفتار حکیمانه بود، مردم را به در خانه‌ی اهل بیت برگرداند. خدا نکند ما این‌طور مورد کرامت اهل بیت واقع شویم؛ چون اهل بیت کریم هستند، کوتاه نمی‌آیند. این‌طور نیست که خسته شوند ولی این نوع کرامت، کرامت خوبی نیست.

منّت‌های خدای متعال به حضرت موسی (سلام الله علیه)
امید داریم روی ما به عنوان سرباز حساب کنند. همه‌ی سرمایه‌ی هارون در برابر حضرت موسی که این‌قدر خدا به او عزّت گذاشته این است؛ خدا در قرآن به حضرت موسی می‌گوید: من به تو منّت گذاشتم منّت یعنی نعمت خیلی ویژه. سه منّت به تو دادم: مثلاً به یکی بگویند من به تو یک میلیارد پول دادم، یک ویلا دادم… خدا به حضرت موسی می‌گوید من سه منّت به تو دادم بچّه بودی می‌خواستند سر تو را ببُرند من تو را در خانه‌ی دشمنم بزرگت کردم، در ناز و نعمت بزرگ شدی به جای این‌که تو را بکشند. محبّت بر دل فرعون گذاشتم، فرعونی که دشمن تو بود بدبخت تو را بزرگ کرد. مادر خودت هم به تو شیر داد. این یک منّت است، این اعجاز است.
دومین منّت این است که تو را به قرب رساندم و به مقام پیغمبر اولو العزم رسیدی. سومین منّت این است «وَ وَهَبْنا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنا أَخاهُ هارُونَ نَبِیًّا»[۷] به تو هارون دادم. خود حضرت موسی فرموده: این هارون چه کسی که این‌قدر بزرگ است؟ وقتی حضرت موسی و هارون با مردم به جایی رسیدند که باید با طاغوت بجنگند، آن‌ها گفتند ما می‌نشینیم شما دو نفر با خدا بجنگید پیروز شدید ما می‌آییم. این‌جا حضرت موسی به خدا عرض کرد «رَبِّ إِنِّی لا أَمْلِکُ إِلاَّ نَفْسی‏ وَ أَخی»[۸]‏ من فقط مالک نفس خود و برادرم هستم. آن‌ها به حرف گوش نمی‌دهند. جالب است که از هارون نپرسید تو هستی یا نیستی؟ معلوم است که هارون وجود دارد، هارون مرد پای کار حضرت موسی است، لذا می‌گوید خدایا من فقط مالک نفس خود و هارون هستم.

[۱]- بحار الأنوار، ج ‏۳۴، ص ۲۷۵٫

[۲]- روضه الواعظین و بصیره المتعظین، ج ‏۲، ص ۲۸۲٫

[۳]- الدر النظیم فی مناقب الأئمه، ص ۵۰۲٫

[۴]- بحار الأنوار، ج ‏۴۴، ص ۱۳۶٫

[۵]- همان، ج ۴۳، ص ۳۳۸٫

[۶]- همان، ص ۳۴۴٫

[۷]- سوره‌ی مریم، آیه ۵۳٫

[۸]- سوره‌ی مائده، آیه ۲۵٫

۰ نظر